اکبر کاراته
جزیره مینو بودیم و جاده میزدیم. به خاطر باتلاقهایی که داشت، گرازهای زیادی اونطرفا بودند. یه دیوار خرابی هم اونجا بود که بچهها توش سوراخی درست کرده بودند و دیدهبانی میکردن.
یه روز اکبر کاراته رو به فرماندمون، حاج مهدی علیخانی گفت: "حاجی! میخوام امشب یه گراز بگیرم!" اونشب با این حرف اکبر، گفتیم و خندیدیم. با بچهها نقشه کشیدیم و قرار شد سرش بازی دربیاریم.
با حاجی تیغ شاخههای خرما رو کندیم که یه چیز عجیب غریبی از آب دراومد! رفتم به اکبر گفتم: "اگه گراز میخوای، اونطرف دیوار هست" گفت: "اونور که عراقیها هستن. منو میکشن! حالا هروقت گراز رو دیدی خبرم کن."
بعد یه مدت به اکبر گفتم: "یه گراز اونور سوراخه. سرتو بکن توی سوراخ تا ببینیش" اکبر سرشو توی سوراخ کرد و هی میگفت: "کو این گراز؟ چرا نمیبینمش؟" یکدفعه مهدی علیخانی شاخههای خرما رو برد بالا و محکم کوبید پشت اکبر! داد زدم: "اکبر عراقیها خوردنت!"
اکبر جیغی کشید و خواست سرشو بیاره بیرون که خورد به سر سوراخ! دوید توی جاده و داد میزد: "یا ابوالفضل، گراز منو خورد!" عراقیها که سروصدا رو شنیده بودن یه آرپی جی زدن که خورد به سر نخل. اکبر داد زد: "یاابوالفضل، عراقیها منو خوردن!"
بخش فرهنگ پایداری تبیان
بیچاره اکبر ..البته حقش بود ...
شاعر میگه "ضربتی زدی ،ضربتی نوش کن "
التماس دعا
علی علی
خوش به حال شهدا که هم دنیاشونو شیرین ساختن هم آخرتشون. خاطراتشون واااقعا جالبه...
بله همینطوره .خود من وقتی کم میارم تو زندگی میرم سراغ زندگینامه هاشون .هوا این روزا جوریه که دلم پر میکشه واسه مناطق .اللهم الرزقنا ...
این روزا خیلی دلم گرفته ...
التماس دعا آجی
یا مهدی