بسم رب الحسین...
سلام دوستان حالتون چطوره؟؟؟؟
جاتون حسابی خالی بود کربلا !ولی نگران نباشید ما نایب الزیاره تک تکتون بودیم ،دلم نمیاد بیشتر از این دلتونوبسوزونم ...
از امروز نیت کردم خاطرات طنز کربلا رو یکی یکی واستون بذارم تو وبلاگ ،امیدوارم خوشتون بیاد .
بریم سراغ اولیش :
روز آخری بود که تو کربلا بودیم و بعد یه شب بیتوته تو حرم ،خسته و کوفته اومدیم هتل که آماده رفتن سمت کاظمین شیم ...
به دستور مدیر کاروان ،شب قبل وسایلا رو جمع کردیم و چمدونا رو بردیم طبقه همکف وتو یه اتاق چپوندیم واسه اینکه صبح مزاحمتی واسه باقی زوار نداشته باشیم و راحتر بارا رو ببریم تو اتوبوس ...
ساعت حدودا 6:30 صبح بود که اتوبوس اومد ،ما هم رفتیم پایین که ببینیم همه چیز رو بردیم یا نه ؟؟؟الحمدلله همه چیز منظم و درست پیش میرفت و حاج آقا (روحانی محبوب کاروان )هم تند و تند ،ساکارو میبردن سمت اتوبوس. من و سه تا از خواهران هم تو همون اتاق بودیم ،همین طور که حاج آقا وسایلا رو میبردن سمت اتوبوس آقایی به نام "دوشنبه" وارد اتاق شد (مسن ترین فرد کاروان عرشیا)و کلی ساک و چمدونو میخواست با هم ببره بیرون !!!!!!!!!!!!!!!!حاج آقا که به سنشون نگاه میکردن تندی پرسیدن "داری چیکار میکنی؟!!!!!!""اصلا تو میدونی کجا میخوان ببرن ؟!!!!"ایشونم نه گذاشتن نه برداشتن و گفتن "کبرستون "(قبرستان)و بارا رو برداشتن و رفتن !تا چند لحظه قیافه هایما این شکلی بود بعد همه با هم ...
یادمه تا یه روز، تا هم دیگه رو میدیدم میزدیم زیر خنده ...
یادش بخیر ...
سلام وب جالبی داری به وبلاگ من هم سربزن ودوست داشتی لینک کن ودرقسمت نظرات به من خبربده تامن هم لینکت کنم (خنده )
خواستی ازوبت درآمدداشته باشی به آدرس زیر برو وقست ،ازوبت درآمدداشته باش کلیک کن
http://khandeh7.blogsky.com
سلام .ممنون که سر زدین .میرسم خدمتتون ...
یا علی
سلام.
زیارتتون قبول. بابت خاطره هم ممنونم. ولی اگه توجهی به کاروان ما شد، قطعا یک وجهش بخاطر وجود افراد شریفی مثل آقای "دوشنبه" است.
ایشون با این سن و سال تو بندر کارگری میکنن. با عرق ریختن و نیروی بازوی و تحمل ناملایمات و نامهربونی های این و اون، با درآمد اندکی که از راه کارگری بدست اومده، برای کربلا اسم نوشتن.
یه روز یکی از برادران بهشون گفت که حاجی حتما خیلی خسته شدی. گفت خسته چیه، من اومدم جون بدم برا امام حسین.
یا مثلا اگه قرار بود ساعت 10 بریم حرم، ایشون 9:15 پایین نشسته بود و منتظر بود. میگفتیم حاجی الان که خیلی زوده. اصرار داشت که میخواد منتظر بمونه.
من که به شخصه به ایشون خیلی غبطه خوردم. خیلی وقتا آدمای بیسواد و کم ادعا و صاف و ساده، خیلی بیشتر از آدمای تحصیل کرده و پرمدعایی مثل ماها پیش خدا اجر و قرب دارن.
ان شاءالله که راهمون راه بصیرت و عاقبتمون شهادت باشه. یاعلی.
سلام.ممنون که سر زدین.قطعا همین طور خواهد بود !همون طور که حاج آقا فرمودن عنایتی که به کاروان ما شده اینه که تو کاروان از بچه چهل روزه بود تا پیرزن پیرمرد 70،80ساله و این یه نعمت بود و جالب تر ابنکه از همه هم آرومتر بودن و کار به کسی نداشتن و بی شیله پیله و افتاده بودن و میدونید که یکی از خصوصیات اولیا الله بی شیله پیله بودنشونه و اینکه نگاه نمیکردن که اطرافیان چه عکس العملی نسبت به کاراشون انجام میدن ،حرف زیاده ،ماهم به حال ایشون غبطه میخوریم حالا جالبه بدونید که بعضی از خانما شیفته حالات و رفتار ایشون شد.ه بودن...بله ارباب میدونه کیارو عزیز کنه.ان شا الله همه ما عاقبت بخیر بشیم و ذره ای از معرفت امثال ایشون رو بدست بیاریم ...
لحن و لهجه شیرینشون که هیچ وقت از ذهن ما خارج نمیشه ،خدا حفظشون کنه .
یا علی
سلام خواهر محبوبم. زیارت قبول.
خوشاااابه سعادتت که کربلایی هستی و ممنونم از اینکه یاد ما هم بودی. خاطره ی جالبی بود. انشاالله همیشه دلت شاد باشه و همه ی خاطرات خوبت در زیارت حرم ائمه اطهار باشه . انشاالله در باقیه زیارات و خاطرات شیرینت منم همرات باشم.بگو امیییین....
سلام عزیزم
...
ان شا الله دفعه بعد با هم ،بابت نظر هم ممنون عریز دلم
سلام خواهری خیلی با حال بود
قالب وبلاگتم خیلی زیباست
سلام عزیزم
قابل شما رو نداشت ...میدونی که فقط به عشق وجود شهدایی تو
سلام
تمام سفر خاطره بود
کاش اقا به همه ما فرصت عاشقی بدن
ان شا الله اربعین دوباره همسفر باشیم
چقدر دلم تنگ شده......
سلام
وقتی دلم برا ارباب تنگ میشه تمام فکرم میره سمت خواهرشون حضرت زینب ،حتی با تصورش آدم جون میده ...
رابطه خواهر و برادر خیلی مقدس و عاشقانه است ،بعضی وقتا دلم واسه اونایی که خواهر ندارن یا برادر ندارن میسوزه چون تا حالا این حس رو درک نکردن ...
ان شا الله خدا هیچ وقت هیچ خواهری رو بی برادر و هیچ برادری رو بی خواهر نکنه ...به لطف خدا ما سه تا خواهر و سه تا برادر نازنین داریم
ان شا الله بازم روبه روی ضریح شش گوشه ببینمت .
یا زینب
سلام
بهههه گمنام جان !!کربلایی زیارت قبول ،از اون خاطره های کربلایی بودا !گمنام عکسی از اون دمپایی پلاستیکی که تو مسجد کوفه پات بود نداری؟اگه اونو بذاری بهت قول میدم ،جز عکس جشنواره مقام بیاری --- گمنام جان خدا اجرت بده ،سبک و قلم قشنگی رو به دوش گرفتی ...
شکرا
یا حسین
سلام کل مشدی ح دو قمقمه شلمچه ای !!!!!!!!!!
زیارت تو هم قبول باشه ...
ولی خدا وکیلی مال من از همه تون زیبا تر بود ،ای کاش دوربین داشتیم ... ولی تو ذهنا موند ،وای که چقد خندیدیم حالا حضوری اتفاقات بعدیشو تعریف میکنم واست ...
التماس دعا
یا زینب
سلام ...
خاطره ی قشنگی بود...
چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که.....
سلام
ممنون ...روزای خوب همیشه زود میگذره
بازم به شهدا سر بزن ...
علی علی
خوشا به سعادتتون
زیارت قبول
سلام
ممنون ان شا الله روزی خودتون ....
ان شا االله دفعه بعد هیچ کدوم ازبچه ها جا نمونن.
ممنون که تشریف آوردین
یاعلی
سلام کوچولو خوبی جیگرم الهی قربونت برم
دیدی بلاخره اومدم
زیارتتون قبول
سلام
کوچولو؟؟؟؟؟؟!!!!!!
ممنون ان شا الله قسمت شه با هم بریم
کجا اومدی بزرگ
به به خواهر دلاورم استاد بسیار خوش بسعادتت .
ما واز خانه تو جدایی
پس چه شد قصه آشنایی! ....کربلا
سلام آجی
شما اینجا هم حرفای بد بد میزنی ؟استاد خودتی ...
ان شاءالله بری آجی ...
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم ...یا حسین
سلام
زیارت قبول پس کو سوغاتیییییییییی من (ویژه ها)
امشب دلم گرفته بدجور از زندگی سیر شدم
خدا از دل بندش خبر داره اما..............
سلام عزیزم
ان شا الله بری ...سوغاتی؟!!!!اصن چی هست؟!!!!!
برا ماهم دعا کن ...
علی علی