خوش بحال اونایی که تو آسمونا اسمشون زینبه

فرزند شهید بود اما من نمی دونستم

یک روز داشتیم معنی اسم هامونو میگفتیم

ازش پرسیدم: زینب یعنی چی؟

نگفت

خیلی اصرار کردم

نگفت

نگفتنش! کنجکاو و پیگیرم کرد

ازین ور و اون ور پرسیدم تا فهمیدم

زینب یعنی زینت پدر

می گفت به خاطر اسمش چادری شده...

حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: من و علی پدران(معنوی) این امتیم*

اصلا یکی از ویژگی های امام در کلام امام رضا علیه السلام پدر مهربان است**

خوش به حال دخترهایی که اسمشون تو آسمون ها زینبه



پ.ن. من هم به خاطر تو چادری شدم، تا زینت تو باشم ( اولین خاطره ی چی شد چادری شدم ) کمک کن تا زینت تو باقی بمونم تا اسم من رو هم تو آسمون ها صدا بزنند زینب


..........

*در «سفینة البحار» از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت است که فرمود:اءنا و على ابوا هذه الامة و حقنا علیهم اعظم من حق ابوى ولادتهم ، فانا ننقذهم ان اطاعونا من النار الى دار القرار و نلحقهم من العبودیة بخیار الاحرار.
در «سفینة البحار» از حضرت رسول روایت شده فرمود من و على دو پدر این امتیم حق ما بر آنها بزرگتر است از حق پدر و مادر،به درستى که ما آنها را از آتش نجات مى دهیم و به سوى بهشت مى کشانیم و از بندگى به نیکان آزاد ملحق مى کنیم .


** قال رضا ( علیه السلام ) : "الامام ... الوالد الشفیق و الاخ الشقیق و الام البره بالولد الصغیر..."   (اصول کافی - کتاب الحجه - باب نادر فی فضل الامام و صفاته - حدیث ۱)


امام رضا علیه السلام می فرمایند : "امام ... پدر دلسوز و برادر دو قلو و مانند مادر دلسوز نسبت به بچه کوچک است ." 



قیمت نداری بخدا!

تا حالا خودتو وزن کردی ؟!حالا فکر میکنی چند کیلویی چند حاضرن بخرنت؟!

از الان گفته باشم دفتر دستک این دنیا با اون دنیا تومنی ده هزار فرقشه!

شاید این دنیا بخاطر ریخت و قیافه استخدامت کنن ،

یا دو سه دقیقه ای برای صدای خوشگلت کف بزنن ،

یا...

بی خیال .قیمت خودت رو بدون .ارزون خودتو نفروشی!

راستی دختر خانمای بزرگوار !

یه پارتی بازی با شما هم داشته باشم.میخواهید شمارو ارزون نخرن؟!

مثل (مروارید )باشید .گرفتی چی میگم؟!

نگاهم میکنی آقا؟!!!


امشب دلم گریان است عجیب... و سیل اشک روانه...

از بس حرف دارم حرفم نمی آید، راستش را بگویم ؟دلم برای خودم تنگ شده ؟ 

برای خودم که بیقرار تو بودو بی ذکر ویاد تو خوابش نمیبرد ،این روزها خودم خودش را به خواب زده

خودش را دل خوش کرده به هیچ... 

هیچ کس هیچ جا هیچ چیز برای او تو نمیشود...

گاهی می اندیشم تو هم من را اینقدر عاشق هستی؟

اصلا مرا دوست داری؟تو هم از دوری من گریان میشوی ؟اصلا عشق مرا به حساب می آوری؟

آخرمن ذره ای هم نیستم ،این همه خوبان تو را عاشقند ... 

عشق من خواب زده به بلندای تو نمیرسد،به گمانم خودم را میان این وادی گم کرده ام...شاید آن را به کسی سپرده ام که مرا خواب کرده ...

بیا و با دلم کمی راه بیا و این خواب زده را آرام کن ...روزگارم عجیب غربتکده ای شده و من قد عشقم به بلندای تو نمیرسد 

من ناقابل کجاوشراب ناب کجا؟

دستان لرزان من کجا وگیسوان یار کجا؟

جزیره جان من کجا واقیانوس دستان تو کجا...

عجب!!!!وقتی با شهدا بودیم ،شما هم بودی ...

واقعا چه رازی بین شما واین سفر کرده ها هست ؟!!
ای کاش باز نگاهت را احساس میکردم ،دنیای بی نگاه تو جای من نیست ...
دنیای بی تو باتلاقیست به بزرگی اقیانوس وهر لحظه  عمیقتر میشود...
آقا به آبروی راز شما و شهدا میشود باز نگاهم کنید؟
به خودت قسم زندگی بی تو محال است نگذار مرا از تو بگیرند آقا ...
من منتظر نگاهت میمانم آقا ...

آستــان خاکــساری...

زانو بزن!!


اینجا آستان خاکساری است

اینجا قله بندگی و تعالی است

این صحرا،این خاک،این سرزمین،این سجاده...

میدانم!!

بی قرارتر از همیشه آمده ای به عرفات عشق،به عرفات دلدادگی،به عرفات بندگی...

جایی که فرهادترین فرهادها ،شیرین و مجنون ترین مجنون ها لیلای نفس خود را به دست باد سپردندو یادم تورا فراموش!!

اینجا سرزمین عشق است و امروز روز عشقبازی و دلدادگیست،پس سعی کن اولین کسی باشی که نظر معشوق را به خود جلب میکنی.

اگر امروز دستت به دامان دوست رسید،اگر امروز طعم عشق راچشیدی،اگر امروز خدارا دیدی،ما راهم فراموش نکن


اللهم لبیک....

سلام آشنای دل

بسم الله...

سلام آشنایِ دل! 
این منم و دلتنگی هایی که بهانه کرده ام برای گفتنِ التهابِ هرآنچه که بی تو می گذرد....
اوضاعِ ما خوب نیست....بهتر بگویم: دارد وخیم می شود....
آسمان این روزها تنگی نفس گرفته ست
زمین بی ظهورت فلج شده است
و ما مردمانش، زمینگیراتر از قبل به زمین شده ایم
تو را به خدا مخواه،
مخواه بیش از این تنها شویمُ وبین ما و نگاهت فاصله افتد که منهایِ عشقِ تو هیچ می شویم نزدِ خدا.
امام زمانم! بهترینم! ای که مهربانیت تمام ناشدنیست! پس تو کجایی آقا؟!
شعبان به نیمه رسیدُ صدا زدیم
قدرآمدُ دعا خواندیم
عرفه تکرار شدُ ناله زدیم
و هر هفته به حجمِ جمعه هایِ تقویم اضافه شدُِ و جایِ خالیت را چکه چکه باریدیمُ و نیامدی....
و مانده ام چرا سبدِ بلورینِ دعاهایمان، پُر از استجابت نمی شود؟!
شاید دلمان هرجاییست!! ببخش اگر از آداب دوست داشتن غافلیمُ و تو را با دلی دوست داریم که همه چیز را در آن جا دادیم.
کاش می شد به جُرمِ پاییزِ عاطفه های دعا،قاصدکِ رویا را فوت کردُ و یک کهکشان آرزو که کودک بودیم
آن قدیم تر ها هرچند واژه های دعایِ فرج را درست ادا نمی کردیم اما درعوض دلمان پــــــــــــــاک بودُ زُلــــــــــــــــال! 
بارانِ عدل!
ببین! از خشکیِ ایمان ،داریم مُچاله می شویمُ و ترک برمی داریم
تو را به حرمتِ مسافرانِ جاده یِ انتظار
به حرمتِ دل هایِ شکستهُ و بغض هایِ در گلومانده
به حرمتِ مروارید اشک ها و چشمانِ بارانیِ عاشق
برماببار....ببار تا خالی از هر چتری زیر پولک های نقره ای رحمت،قدم بداریم و طراوت بگیریم.
شما هم دعا کن...خدا به شما نَه نمی گوید...
حتم دارم فردایی می آییُ و عطرِ نامِ حضورت، فضایِ خاموشِ این شهر را روشن می کند و ما عاشق تر از همیشه با تمام بی قراریُ و چشم انتظاری به استقبالت می آییم 
واین تازه اول  عشق است...